بررسی دلایل نادیده‌گرفتن کودکان در طراحی‌های شهری پوسیدگی دندان ربطی به جنسیت ندارد| انتقال میکروب‌های پوسیدگی دندان از مادر به نوزاد در دوران شیردهی مادران، نقطه آغازین تربیت نسل مقاومت هستند دستور پخت حلوا تَرَک در خانه + فیلم انجام برنامه‌ریزی‌های مستمر برای ایجاد دفتر همکاری‌های اقتصادی بانوان ایران در قاره آفریقا بی‌بی «متهم گریخت» و آرزوی بازی در تلوزیون و طنزهای ماندگار ۱۰ اشتباه رایج که خانه‌تان را کوچک‌تر نشان می‌دهد نتایج غافلگیرکننده اعتماد به مدِ «فرزندپت» سفیدشویی جنایات جنگی با بهره‌گیری از جاذبه جنسی پدیده جدید «شرم‌ساری از چهره»، یک عقبگرد فرهنگی خطرات مصرف بیش از حد آهن در دوران سالمندی آغاز دومین اردوی آماده‌سازی تیم‌های ملی بزرگسالان و زیر ۱۸ سال از ۷ شهریور لزوم ایجاد شرایط مناسب برای رشد بیشتر زنان پژوهشگر راهکارهایی ساده برای پرورش کودک شاد و مسئول در روزهای سخت اقتصادی من تا لحظه مرگ خواهم جنگید بررسی ارتباط میان تداوم تعارض مخرب والدین و کودکانی با خلق و خوی منفی
سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | تذکر بهداشتی زائر

حرم نوشت‌های یک خادمه | تذکر بهداشتی زائر

  • کد خبر: ۲۱۰۳۶۱
  • ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۴
یکی از زائر‌ها وقتی شدت سرفه‌هایم را دید گفت «وااای! چقدر حالتون خرابه! شما نباید می‌اومدید حرم. توی تهران اگر ما یه همچین حال خرابی داشته باشیم اصلا اجازه حضور سر کار نمی‌دن.»
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، حالم چندان خوب نیست. بخاطر سرماخوردگی‌ای که طولانی شده است خودم هم کلافه شده‌ام. با اینکه چند روز استراحت کرده‌ام، اما هنوز حال چندان خوشی ندارم. انگار این ویروس جدید در بدنم مهمانی به راه انداخته و بدنم میزبان دوست و رفیق‌هایش هم شده است.

بعد از چند روز استراحت و به تعویق انداختن کار‌ها خدمت حرم را دیگر نمی‌شد کنار بگذارم. از امام رضا (ع) خواستم به من توان بدهد تا با نفس کشیدن در حال و هوای حرمش شفا پیدا کنم و حالم بهبود یابد. یادم می‌آید یکی از دوستانم سردرد ناشناخته‌ای داشت. یکی از روزهای خدمت که هر دو در سقاخانه بودیم کمی از آن آب را به نیت شفا توی سرمای پاییزی روی سرش ریخت. حالا که چند سال از آن ماجرا می‌گذرد از آن سردردها هم خبری نیست. 

چند لایه لباس و شال گردن و زیرشلواری گرم تنم کردم و بعد هم لباس فرم خدمت و دست آخر پالتویم را پوشیدم. محض احتیاط یک لباس اضافه هم برداشتم. با هر سختی بود خودم را به حرم رساندم. ناظم کشیک شیفت وقتی حال خراب و چشم‌های ورم کرده و صدای گوش خراش و گلوی گرفته‌ام را دید و شنید خیلی با من مدارا کرد و کشیک خدمتی‌ام را در دفتر امانات چادر نواب صفوی جنوبی انداخت؛ از آن دفتر‌های کم مراجع و خلوت.

هرچند تعداد زائر‌ها در طول دو سه ساعتی که در دفتر بودم به انگشتان دست هم نمی‌رسید، ولی با این حال هر کدامشان یک جور بودند. یکی  از آنها وقتی شدت سرفه‌هایم را دید گفت «وااای! چقدر حالتون خرابه! شما نباید می‌اومدید حرم. توی شهر ما اگر ما یه همچین حال خرابی داشته باشیم اصلا اجازه حضور سر کار نمی‌دن. البته تهران اینجوریه، اینجا رو نمی‌دونم!»

به خاطر همان حالم نمی‌توانستم زیاد حرف بزنم بنابراین سکوت کردم. اگرچه به آن خانم حق دادم، ولی خب نمی‌دانست جابجایی خدمت و گرفتن مرخصی خیلی هم راحت نیست و نمی‌توانم هر زمان که بخواهم حرم بیایم. گفتم تازه حالم بهتر شده است و برای همین حرم آمدم.

فقط بعد از تذکر آن خانم با خودم گفتم کاش حواسم بود و دستکش هم استفاده می‌کردم تا دیگران کمتر اذیت شوند. برخلاف این زائر تهرانی، زائر‌های دیگر اصلا توجهی به حال خرابم نکردند و بدون نگرانی کارت‌های شناسایی شان را به من می‌دادند و پس می‌گرفتند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.